دسته بندي | روانشناسي و روانپزشكي |
بازديد ها | 6 |
فرمت فايل | pptx |
حجم فايل | 80 كيلو بايت |
تعداد صفحات فايل | 26 |


قادر ميسازد كارهاي ارزندهاي به ثمر برسانند. اين آرزوي هر مدير است كه با ايجاد انگيزه در مامورين و كاركنان اداره اش، نيروي دروني و نهفته آنان را از قوه به فعل درآورد و محيطي پرتحرك و بانشاط براي تجلي بهترين استعدادها فراهم كند. نقش فرد و ويژگيهاي شخصيتي و رفتاري او بهعنوان يك انسان در سازمان در چند دهه اخير مورد توجه خاصي قرار گرفته است و براي توفيق در اين زمينه، علم روانشناسي با تمام ظرافت و توانمندي خود به ياري حوزه مديريت آمده است. امروزه روانشناسي سازماني (Organizational Psychology) يكي از رشته هاي مهم، كارآمد و مورد علاقه است.
ورود روانشناسي به عرصه پرفراز و نشيب مديريت سبب شد تا با استفاده از نظريهها و مكتبهاي گوناگون روانشناسي و با استناد و برقراري روابط انساني به تبيين شخصيت و رفتار فرد در سازمان پرداخته شود و مفاهيمي مانند انگيزش، تشويق، و رفتار سازماني مورد تاكيد و دقت قرار گيرد. انسان گراميترين گوهر آفرينش ولي در عين زمان ناشناختهترين آن است. رفتار آدمي تابع انديشهها، احساسات، انگيزهها، خواستهاي دروني و عوامل عاطفي و تربيتي اوست كه در موقعيتهاي مختلف بهصورتهاي گوناگون ظاهر ميشود. بهمين دليل، براي آشنايي با ابعاد مختلف وجود آدمي و ايجاد يك ارتباط بهتر و ايجاد انگيزش و حفظ و تامين صحت رواني در افراد، آشنايي با علم روانشناسي و علوم رفتاري امري لازم و ضروري است.
خوشبختانه در قرون جديد، علم روانشناسي در حوزه كار مديريت به فعاليتهاي چشمگيري پرداخته است و از اواسط دهه ۱۹۲۰ روابط انساني به صورت يكي از اركان و راهبردهاي مهم كاري در مديريت تبديل شده است. در مديريت (Management)، راهبردهاي روانشناسي از قبيل: شناخت تفاوتهاي فردي، استعدادها، عوامل انگيزشي، برقراري روابط انساني، چگونگي تشويق و تنبيه و… مديران را در پيوند بيشتر با كارمندان و همتايان آنان ياري ميدهد. موضوع اين است كه پيبردن به شيوههاي نفوذ و برقراري ارتباط سازنده و سبكهاي رهبري، مديران و رؤسا را از حالت خشك و بيروح مديريت بيرون آورده، به سمت مديريت بانشاط و پرتحرك سوق داده، شور و اشتياق، انگيزش، آرامش، پويايي، نوآفريني و تغيير و تحول در كٌل سازمان تحت پوشش را افزايش داده و در نهايت به بالابردن كيفيت و بهرهوري بيشتر رهنمون ميسازد.
از روانشناسي چند تعريف ميتوان بيان كرد، ولي دو تعريف عمده از آن درينجا ارايه شده كه هر يك جنبه ويژهاي را نمايان ميكند: بنابر تعريف اول، روانشناسي علم رفتار است. اين تعريف كه از سوي روانشناسان رفتارگرا ارائه شده است، انسان و ساير جانداران را از ديدگاه رفتاري آنان مورد مطالعه قرار ميدهد. علوم رفتاري كه به اين جنبه روانشناسي بستگي دارد، رفتار را بيشتر مطالعه ميكند تا ذهن و انديشه و يا احساسات را، زيرا رفتار قابل مشاهده، ثبتكردني، قابل اندازه گيري، و درخور مطالعه است. در اين نوع روانشناسي انديشهها، احساسها و درك افراد را از راه مطالعه رويدادهايي كه بهصورت رفتار آشكار ميشوند، مورد قضاوت قرار ميدهد.
تعريف ديگري كه از روانشناسي شده است، موضوع علم روانشناسي را مطالعه درباره ماهيت رفتار، استعدادها، عواطف و محصولات ذهني ميداند، يا در واقع روانشناسي را مطالعه ذهنيتها و احساسها و عواطف، و حالتهاي رواني تعريف ميكند و مكتب آنان به نام روانكاوي (تجزيه و تحليل روان) و شاخه هاي مربوط به آن شناخته شده است.
براي چنين مطالعهاي تنها مشاهده رفتار كافي نيست، زيرا هنگامي كه دو نفر با يكديگر جنجال ميكنند و يا يك بيمار رواني رفتاري را از خود نشان ميدهد، در پشت آن رفتار انگيزهها و دلايلي در كار است كه ما از آن آگاه نيستيم. آنچه قابل مشاهده است رفتار است، نه انگيزههاي رفتار و از اين رو براي شناخت انسان نياز به شناخت جنبههاي ذهني و احساسي او وجود دارد.
امروزه در مديريت از هر دو تعريف استفاده ميشود و براي شناخت رواني مامورين يك سازمان، عواطف، انگيزهها، استعدادها، شخصيت، و ذهنيتهاي افراد مورد توجه و بررسي قرار ميگيرد.
مديريت را هم به گونههاي متفاوت تعريف كردهاند. يكي از صاحبنظران اين حوزه